اولین روز بدون مامانی و بابا

اول از همه ترجمه مقاله رو تموم کردم. بسیار مشتاق تمیز کردن خانه هستم!!!! دیگه مامان و بابایی نیستن که بریزن و بپاشن و هرچی هم بگی فایده نداشته باشه و مجبور شی خودتو بزنی به بی‌خیالی! اونقدر می‌خواستم تمیز کنم که زود ترجمه رو تموم کردم.

بلافاصله هال و راهرو ورودی خونه رو جارو زدم. آشغالای دم درو برداشتم ، کفشا رو تو جاکفشی گذاشتم، و الان آماده است برای دستمال کشیدن.

کاشیای دستشویی و توالت و کفشو شستم و جا مسواکی قدیمی رو برداشتم! فردا می‌رم یه سفیدشو می‌خرم و وصل می‌کنم (مامانی نمی‌گذاشت عوضش کنم، خودشم می‌گفت هر موقع وقت کردم می‌رم یکی می‌خرم!) پدرسوخته شدم! لامپ دستشویی رو هم شکستم. روشن بود و داغ شده ‌بود؛ شلنگ آبو گرفتم کاشیا رو بشورم پاشید بهشو ترکید! شانس آوردم طوریم نشد. لامپم باید بخرم. آویز دستشویی هم شکسته بود که پیچشو باز کردم و فردا یکی نوشو می‌خرم.

گواهینامه‌ام رو درست نکردم و نمی‌خوام با ماشین برم. هنوز از رانندگی می‌ترسم.   

یه راهرو دیگه مونده که باید جارو بشه. بعد هم درست کردن جاجورابی و دیدن دقیق دوباره سریال Lost. اول یه دور دیدم تا خیالم راحت بشه. بعد با دقت می‌بینم تا دقیقاً بدونم چه صحنه‌ای بعد از چه صحنه‌ای اتفاق میوفته! روشم تو خوندن کتاب و درس هم همینه. فعلاً می‌خوام از استعدادم اینجوری استفاده ‌کنم!

از فردا ماکزیمم(لغت زبان) رو هم مرتب‌تر اجرا می‌کنم.

 

معایب عدم حضور مامانی و بابا:

ظرفا رو دیگه باید خودمون بشوریم. من و مندی!

آشپزی هم همینطور!

بیرون گذاشتن آشغالا.

 

کشفیات:

امروز با مامانی صحبت کردم. به یه مشکلاتی برخورد کرده بود که داشت گریه می‌کرد و الا سخت‌تر از اونیه که گریه کنه؛ و روش برخورد من: برا‌ چی داری گریه می‌کنی ... شده که شده! تلفن قطع می‌شه و اینبار فری گوشیو می‌گیره صحبت کنه. فری میگه میدونستم اینطوری بهش میگی! خودش به آرومی باهاش حرف می‌زنه و همدردی می‌کنه. گریه‌اش هم گرفته بود که خودشو کنترل کرد. منم گریم گرفت ولی بهش زود گفتم چرا اینطوری می‌کنی! همش می‌خوام کارا به درستی پیش بره و تحت هر شرایطی بهترین و مناسب ترین کار انجام بشه. یه کم روشم مردونه است! به مندی میگم من همش می‌خوام همه رو هدایت کنم هی بهشون می‌گم این کارو بکن، اون کارو بکن! میگه قبلنا اینطوری بودی ولی الان خیلی بهتر شدی؛ دیگه گیر نمی‌دی که چرا رو میزو کثیف کردی و ... . خوشحال شدم بهتر شدم!
پ.ن. وسواس تمیزی ندارم! چون خودم کثیف می‌کنم ولی نمی‌خوام کسای دیگه کثیف کنن و هی بهشون تذکر می‌دم(می‌دادم الان کمتر)!
نظرات 2 + ارسال نظر
مجید جمعه 24 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:05 ب.ظ http://gharibe.blogsky.com

سلام
خوب هستین
وبلاگ خیلی جالبی دارین
واقعا در نوع خودش منحصر به فرده
بهتون تبریک می گم
خوش حال می شم بهم سر بزنید
نظر یادتون نره








تا بعد

متشکرم. حتما!

[ بدون نام ] دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:08 ب.ظ http://no-1.blogsky.com/

خسته نباشید ... اینقدر از این کارا کردم که می تونم درکت کنم !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد