-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 مردادماه سال 1388 11:31
به امید پیروزی مردم سبز ایران
-
روزی دیگر
یکشنبه 24 خردادماه سال 1388 17:33
تمام شد. آزادی مرد. تسلیت به همه آزادگان دنیا. امیدوارم از درون خاکستر مردمسالاری ایران هزاران دانه آزادی جوانه بزند به دور از چشم ناپاکان و وقتی به خود آیند که دیگر دیر باشد.
-
چه خبر است؟
یکشنبه 10 خردادماه سال 1388 19:02
احوالاتمان خراب است و درست هم نخواهد شد. امید مدتهاست که مرده است. کجاست خداوندی که دیگر مدتهاست نمیبینمش و نمیشنومش و وجودش از من دور است؟ این زندگی به چهکار من میآید؟ به چهکار دیگران میآید؟ کجاست روشنایی؟
-
امتحان
شنبه 2 خردادماه سال 1388 14:56
امروز نتیجه فوق مندی اومد. خراب کرده. تو این رقابت شدید و تعداد کم پذیرش همه رقیبن. در واقع شرایط طبیعی نیست در صورتی که باید باشد. این همه رقابت شدید باید برا چیزی باشه که ارزششو داشته باشه. با این تعداد پذیرش یه تعداد کمی برنده و تعداد بسیار زیادی بازندهاند. چه احساس شکست و ناتوانیای بهشون میده! ولی تافل اینطور...
-
ترس
جمعه 1 خردادماه سال 1388 16:43
میترسیدم که نتونم از پس تافل و تغییر رشته بربیام. خودمو کوچک و ناتوان میدیدم. ولی تا الان که اینجام از خیلی ها محکمتر و قدرتمندتر عمل کردم و نسبت به خیلیهای دیگه هم ضعیف تر بودم. این یعنی همون جایگاهی که همه توش هستن. خیالم راحت شد. حالا با آرامش امتحانم را میدم و برا دانشگاهها و تغییر رشته اقدام میکنم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1388 16:39
دارم برا امتحان آماده میشم. موفق باشم!
-
یک انسان در حال انقراض
پنجشنبه 27 فروردینماه سال 1388 09:21
رفتیم دوچرخه مندی را دادیم درست کنند. یه پیرمردی بود که به گفته مامانم اگه بمیره دیگه کسی رو زمین جاشو نمیگیره. مهربون و بیآلایش. تیوپ داخلی دوچرخه را عوض کرد و گفت ۲۰۰ تومن میشه. کی تو این دور و زمونه ۲۰۰ تومن میگیره؟ مامانم یه ۵۰۰ ای بهش داد و گفت باقیاش بمونه ولی هی اصرار کرد و آخرش هم یه ۲۰۰ای بهمون پس داد....
-
سال نو مبارک
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1387 10:53
این ۶ ماه پایانی را به گندی هرچه تمام تر گذاراندم ولی سال نو را به خوبی شروع میکنم و ادامه میدم. چند روزیه که شروع کردم. امیدوارم سال جدید برای همه تون سالی بسیار پربار و پر از شادی و موفقیت وسلامتی باشه. عیدتون مبارک!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 اسفندماه سال 1387 18:28
میخوام اینجا را ببندم. دوسش ندارم و نمیخوام بیام اینجا. زندگی گندتر از این را هم قبلا تجربه کرده بودم ولی الان دیگه تحملش را ندارم. مردهشور این زندگی کثافت.
-
یه حرف
شنبه 10 اسفندماه سال 1387 21:50
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 1- رشوه یا بده بستون برای آزاد کردن مدرکم دارم رشوه میدم. پول نمیدم ولی دارم از طریق خواهرم که تو یه اداره دولتی کار میکنه کار مسئولی که آزاد کردن مدرکم دستشه را راه میاندازم تا کارمو بعد چند ماه سریعتر راه بندازه. اولین باره که دارم اینکارو میکنم. اون آقا هم...
-
فیلم
پنجشنبه 8 اسفندماه سال 1387 19:18
I watched Notebook and Scent of a woman today. Al Pachino cast at Scent of a woman and he did a great job indeed. I really enjoyed his play.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 بهمنماه سال 1387 17:40
Long time no talk. I feel a little bit depressed these day because of some bad events. My sister marriage is the other thing that caused my stress. We should get ready for the wedding till ordibehesht. One other thing, I've heard about a wrongdoing relationship which made me feel more gloomy and that was of a girl not...
-
بالاخره خاتمی اومد!
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1387 12:44
خوشحال شدم خاتمی آمد. چند ماهه دارم سایتهای خبری- راست و دروغ- را میخوانم و دیروز با دیدن بنر آبی باران آمد سایت یاری نیوز فوقالعاده خوشحال شدم. همون موقع َADSL ام تموم شد و موند تا الان که رفتم و یه کارت خریدم تا بقیه خبرا رو بخونم. امیدوارم موفق باشه و با نظم کشور را مدیریت کنه.
-
A talk
پنجشنبه 17 بهمنماه سال 1387 17:58
Today and yesterday, I've done some shopping for my sister's wedding. I'm taking the advantage of a free internet connection at uni. Involuntarily I cosidered a specification some people have in talking. They have great ability to tempt, persuade and convince others without any problem or pondering. people become...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1387 15:19
امروز رفتم مدرکمو آزاد کنم و ضایع شدم. چون بهشون نگفتم فوق گرفتم. باید مدرک فوقمو ببرن تا پولشو دوباره حساب کنن. ناراحت شدم چون نمیخواستم مسئولیتشو قبول کنم. اما حالا پذیرفتم و بهاشو میدم.
-
من اصلاحطلب هستم.
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1387 01:51
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 اگه بعضی از فیلمهای آمریکایی را دیده باشید بازیگرش میگه من جمهوریخواهم یا دموکرات و خیلی راحت باهم حرف میزنن و کار میکنن و حتی دوست میشن. فقط یه شناخت از خودش به مخاطبش میده که من طرز فکر سیاسیم اینطوریه. فکر میکنم مردم ما هم به این سطح از فرهنگ سیاسی...
-
A matter of honor
جمعه 11 بهمنماه سال 1387 15:51
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 I indeed envy Turkish people for having such valiant, sensible, and moral first prim minister! And I wish we had one. The one who don’t send any presidential greeting without any reply, make the world to turn back on us, make relationships with low merit for our...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1387 17:24
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 I’m in gloomy circumstances and I’m dejected. Since I’ve heard one of my relative has Mr Khatami as his clergyman who did his matrimony rite. Why I became jealous of him is what I don’t know. As it is obvious this event reminded me what I haven’t done for myself...
-
تمرین
یکشنبه 6 بهمنماه سال 1387 13:40
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 These are sentences I’ve made to learn how to use complex structure and enrich my composition. How I have practi c ed is what I examined before to instruct myself for applying present participle in my everyday speech. Here are my exercises. 1- The structure I’m...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 بهمنماه سال 1387 23:29
I'm very fond of Barak Obama. He makes me feel like the way Khatami did. I wish The world becomes full of temperate leaders like Obama and Khatami and all of the immoral and inflexible ones go back. I have good progress in my studies. I listen to at least one tape of One minute manager and I practice my vocab. I also...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 دیماه سال 1387 13:22
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Take up: یادگیری چیزی را آغاز کردن Tim wanted to take up painting, so he joined an evening class at the local college of Art. Take off: در آوردن لباس Nick took off his coat because he was feeling very hot.
-
Phrasal verbs
سهشنبه 24 دیماه سال 1387 11:35
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 From now on I’m going to cover up phrasal verbs. Because this has a much of use in Listening, and so does in speaking and writing of toefl (iBT). And I have decided to take toefl (iBT) for its easier registration. Turn back : Jack no matter what happens here I want...
-
Reluctance
چهارشنبه 18 دیماه سال 1387 12:07
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Although I’m unwilling to do anything, I’ll do, do and do. That’s the way I can get rid of my reluctance. Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 p.s. I ‘m going to write in English to get used to it.
-
آمادگی
سهشنبه 17 دیماه سال 1387 09:15
ّّI'm just started to get ready for the IELTS. I wrote a letter yesterday and I'm going to expand it to an essay and a letter everyday. I want to score 7 in IELTS.
-
یک دوست
دوشنبه 9 دیماه سال 1387 09:58
دیشب خواب یکی از بچههای دوره کارشناسی ارشدم رو دیدم. امروز هرچی سرچ کردم فارسی و انگلیسی که ببینم کجاست جز چندتا مقاله کارشناسی ارشدش چیزی پیدا نکردم. میخواست بره خارج از ایران دکترا شو بگیره که اگه رفته بود یه جایی باید اسم انگلیسیش میبود. شده بود معما که یه دفعه فهمیدم. باید رفته باشه سربازی! تو خوابم داشت دکترا...
-
رقیب خودت باش و رفیق مردم
پنجشنبه 5 دیماه سال 1387 15:13
رقیب خودت باش و رفیق مردم. دکتر افروز دکتر افروز روانشناسیه که نظرات مخصوص خودشو داره و آدم متعادلی به نظر میرسه. ایدههاش جالبه و به دل میشینه.
-
لطفا کامنت نذارین!
شنبه 30 آذرماه سال 1387 15:38
من اینجا را برا خودم مینویسم نه برای خوشایند کسی. بنابرین اگه بهنظرتون بیربط میاد مجبور نیستین خودتونو به زحمت بندازین و کامنت بذارین. هر کسی لحظات بد داره و من میخوام تو این مواقع حرفمو بزنم و راحت و خالی بشم. حالا یکی که به نظرم کرم داره میادو میگه تو بیکاری فلانی و ... . ممکنه! همانطور که شما ممکنه باشین وقتی...
-
خستگی
جمعه 29 آذرماه سال 1387 20:54
خیلی خیلی خستهام. نمیدونم چرا این مهمونا دیر میان و زیاد میمونن؟ چرا باید هم چایی بدیم هم میوه هم شیرینی؟ چرا این آدمای دورو بر اینقدر تو دست و پا هستند؟ چرا اینقدر گیر میدن؟ نمیذارن نفس بکشی! تا میشینی میگن چرا کار نمیکنی؟ میگم یکیو بگیرین این کارا رو بکنه میگن هیچ کس نیست. همش بهانه است. بهانه. یکی نیست بگه...
-
اتمام دوره خوب تنهایی و بدون آقابالاسری
یکشنبه 24 آذرماه سال 1387 13:51
دوران بدون مامان و بابا فردا بهسر میرسه. استرس گرفتهام. نمیخواستم برگردن. راحت بودم تنهایی. حالا فری داره تمیزکاری میکنه چون بعد از همه کارایی که کردهبودم بهم گفت تو کاری نکری و بعدشم قراره هی نشون بده من چقدر خوبم و شما چقدر بدین تصمیم گرفتم دیگه دست به سیاه و سفید نزنم و بپذیرم که متفاوتم و علیرغم همه کارام...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 آذرماه سال 1387 11:56
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 1- 9روز دیگه مامانی و بابا میان. میخوایم چندتا تابلو برا هال بکشیم. صبر میکنم تا فری بیاد و به اجماع برسیم. 2- چند روز پیش آش دادیم به همسایهها و فامیل. خوشم نمیآمد که برم آش بدم که چون تعدادمون کم بود مجبور شدم. خیلی هم بد نبود. یکی از همسایه ها هم تو کاسه یه...