یه حرف


1- رشوه یا بده بستون

برای آزاد کردن مدرکم دارم رشوه می‌دم. پول نمی‌دم ولی دارم از طریق خواهرم که تو یه اداره دولتی کار می‌کنه کار مسئولی که آزاد کردن مدرکم دستشه را راه می‌اندازم تا کارمو بعد چند ماه سریعتر راه بندازه. اولین باره که دارم اینکارو می‌کنم. اون آقا هم کارش خیلی وقته تو اون اداره گیره. توی ولایات خارجه متمدنه اینطوری نخواهد بود بنابراین این روش را جدی نمی‌گیرم که خلافکار بشم! ولی کارشو پیگیری می‌کنم که درست بشه!

2- تیپ نارسیسی و خودشیفته

یه خانمیه که روی اعصاب منه. رابطه‌امو باهاش قطع کردم به خاطر اینکه یه رابطه هم‌سطح نبود؛ ولی حالا ولم نمی‌کنه. هرچی من تلفنشو جواب نمی‌دم بازم ول نمی‌کنه. مثل اینکه بهش برخورده. خوشحال می‌شم که بهش بربخوره! خیلی از رفتاراشو نادیده گرفتم ولی بار کج به منزل نمی‌رسه. با نبودنش راحتم ولی اون حتماً می‌خواد حرص خودشو روی من خالی کنه که موفق نمی‌شه چون من نمی‌گذارم! کار نداره والا  sms  می‌زد کارشو می‌گفت. فقط می‌خواد حرف خودشو بزنه یا منو وادار به یه کاری بکنه. ولی دیگه این تیپ شخصیتو شناختم . می‌دونم آب من با اینا تو یه جوب نمی‌ره. هرجا باشم اصلا ًباهاشون وارد رابطه نمی‌شم؛ دیگه ریسکم نمی کنم.

3- تس

فیلم "تس" را دیدم. وقتی راهنمایی بودم کتابشو خونده بودم و حالمو بد کرده بود. طوری که اصلاً دلم نمی‌خواست حتی نگاهمم هم بهش بخوره با اینکه فوق‌العاده مجذوبش شده بودم. بعد 10 -15 سال فیلمشو دیدم با این تفاوت که دقیقاً می‌دونستم چه اتفاق‌هایی می‌افته. دیگه اون احساس‌های قبلو نداشتم و پذیرشم نسبت به این واقعه رایج اجتماعی و خیلی از سیاهی‌های جامعه بیشتر شده است. اگر این اتفاق‌ها برای من بیفته ، واکنش من خشم آتشین و انتقامه حتی اگه باعث نابودیم بشه. آدما واکنشای مختلفی راجع به یه مساله دارن، اگه درمورد فرد دیگه ای باشه یه نسخه روانشناسی براش می‌پیچم ولی واکنش خودم در مرحله اول همونه که گفتم. شاید گذر زمان باعث بشه تسکین پیدا کنم و کمی عاقلانه‌تر برخورد کنم.

4- همجنسبازی

دید اول من قوم لوط بود و کاربد. حکمم در موردش ثابت بود. بعد تو این چند سال هی تعجب می‌کردم که چرا اروپا و آمریکا به این افراد می‌خوان آزادی ازدواج و ... بدن و چرا حالا دیگه مردم هم دم از حمایت از این افراد می‌زنن. ولی وقتی تو اون دانشگاه آمریکایی از احمدی‌نژاد این مساله پرسیده شد تا نظرشو بده و بعدشم هو شد رفتم یه کم تحقیق کنم که ببینم چیه. چند تا مطلب راجع بهشون خوندم که این افراد توی یه قالب جنسی هستند ولی خودشونو متعلق به جنس دیگه می‌دونن. یکی از اونا با این که مبلغ هنگفتی صرف تغییر جنسیت کرده بود بازم راضی نبود و به طور کلی رنج بسیاری می کشن که جنسشون معلوم نیست. از لحاظ بچه‌دار شدن و اینا مشکلی ندارن ولی نمی دونم ژنتیکیه چیه که تو قالب جنسی مشخصی نمی تونن باشن. دیروز مراسم اسکار را دیدم که شون پن از آزادی همجنسگرایان دفاع می کرد و فیلمنامه‌نویس فیلمش هم که اونم اتفاقاً اسکار برد و gay  هم است با چشمای اشکبار بهش نگاه می‌کرد. بعد تو گرفتن جایزه اسکار خودش از مادرش تشکر کرد که اونو همینطور که هست پذیرفته. اون چیزی که دیدم این بود که این افراد به خاطر متفاوت بودن که دست خودشونم نیست تو جوامع خیلی رنج می‌برن. نمی‌دونم ولی گذر زمان به من ثابت کرده زود برا کسی حکم صادر نکنم.

5- دینداری

تو حالت نسبتاً خنثایی از لحاظ باورهای دینی هستم. خیلی چیزا رو تجربه کردم. یه وقتی نماز خوندم برام یک اصل خدشه‌دار نشدنی بود و ترس بسیار زیادی از مجازات خدا داشتم. پدر و مادرم باورهای مذهبی معمولی دارن و سختگیر هم نبودن ولی خوب من همون کاری که اونا می‌کردن برام الگو شده بود و به طور طبیعی منم شروع به نماز خواندن کردم. قرآن نمی‌خوندم. بعد گفتم من واقعاً چه مسلمونی هستم که قرآن نمی‌خونم. چند سال قرآن هم خوندم. توی دانشگاه تو خوابگاه هم اتاقیام نماز نمی‌خوندن و من تعجب می‌کردم که چطور از خدا نمی‌ترسن. بعد یه کم با افکار مولانا و آزادی هایش آشنا شدم. بعد کمی از کتابای دکتر سروشو خوندم و باورهای مذهبی من با سوالهای جدیی روبرو شد. آدم‌های بزرگ و مومنی را دیدم که اون چیزایی که منو می‌ترسوند اونا را نمی‌ترسوند. ولی انسانیت داشتن و دیندارهایی را دیدم که انسانیت و اصاف نسبت به سایر انسان‌ها را نداشتند. دیدم نسبت به خدا عوض شد. بعد طی مراحلی دیگر تنها به وجود آفریننده‌ای برای این جهان معتقدم و آزادی و انسانیت. بازم با این تفاوت که اعتقاد، و باور با عمل فرق داره. به حجاب پابند نیستم. نمی‌دونم آیا واقعاً اون دنیایی وجود داره که من بعضیا رو حواله اونجا بدم؟ البته هیچ وقت این کارو نمی کنم. خودم مجازات می‌کنم.  یه وقتی می‌خواستم مثل مریم مقدس باشم. بعد به مریم مجدلیه قناعت کردم که گناهکار هست ولی انتخاب می‌کنه که پاک باشه. و حالا با تمام احترام و عشقی که به مریم مقدس و مریم مجدلیه دارم می‌خوام مریم باشم و راه خودمو تو زندگیم برم.

6- صبوری!

مندی به یه نفر Linux  درس داد تو ماه مرداد که اون آقا هم گفت که پولشو فنی  حرفه‌ای به مندی خواهد داد. هنوز ندادن! بعد از چندین تماس مندی باهاشون می‌گن شما سعه صدر ندارین و این روال کارهای اداری است!!!! و ما دیگه با شما کار نمی‌کنیم!! مندی هم شماره تلفنشو داد که به تمام ادارات فکس کنن که دیگه با مندی کار نکنن چون بسیار مشتاق کار کردن با ادارات دولتیه! شش ماه سعه صدر نیست؟؟!!!

     

نظرات 1 + ارسال نظر
مثل مجسمه چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:07 ق.ظ http://sanazjavad.blogfa.com

سلام . چرا قسمته نظرات بی رنگه خانومی ؟
چقدر حرص آدم در میادموقع رشوه دادن .
تجربه شو زیاد داشتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد