روزی دیگر

تمام شد. آزادی مرد. تسلیت به همه آزادگان دنیا. امیدوارم از درون خاکستر مردم‌سالاری ایران  هزاران دانه‌ آزادی جوانه بزند به دور از چشم ناپاکان و وقتی به خود آیند که دیگر دیر باشد.

چه خبر است؟

احوالاتمان خراب است و درست هم نخواهد شد. امید مدتهاست که مرده است. کجاست خداوندی که دیگر مدتهاست نمی‌بینمش و نمی‌شنومش و وجودش از من دور است؟ این زندگی به چه‌کار من می‌آید؟ به چه‌کار دیگران می‌آید؟ کجاست روشنایی؟

امتحان

امروز نتیجه فوق مندی اومد. خراب کرده. تو این رقابت شدید و تعداد کم پذیرش همه رقیبن. در واقع شرایط طبیعی نیست در صورتی که باید باشد. این همه رقابت شدید باید برا چیزی باشه که ارزششو داشته باشه. با این تعداد پذیرش یه تعداد کمی برنده و تعداد بسیار زیادی بازنده‌اند. چه احساس شکست و ناتوانی‌ای بهشون می‌ده! ولی تافل اینطور نیست. مثل امتحانای دانشگاست. با معلومات خودت می‌ری امتحان می‌دی و با خودتم سنجیده می‌شی. چه امتحان خوبی. این امتحان توانایی‌هاتو می‌سنجه بدون مقایسه با دیگران و نه در شرایط نابرابر و دشوار.

ترس

می‌ترسیدم که نتونم از پس تافل و تغییر رشته بربیام. خودمو کوچک و ناتوان می‌دیدم. ولی تا الان که اینجام از خیلی ها محکمتر و قدرتمندتر عمل کردم و  نسبت به خیلی‌های دیگه هم ضعیف تر بودم. این یعنی همون جایگاهی که همه توش هستن. خیالم راحت شد. حالا با آرامش امتحانم را می‌دم و برا دانشگاه‌ها و تغییر رشته اقدام می‌کنم.